۲۶ دی ۱۳۹۱، ۸:۱۶

معنای زندگی-1/

معنای زندگی از نگاه علامه طباطبایی/ خداباوری محور است

معنای زندگی از نگاه علامه طباطبایی/ خداباوری محور است

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: از نگاه علامه، زندگی در علم و آگاهی، پایبندی به اخلاق و رفتار انسانی، مسئولیت‏پذیری در پرتو تعالیم دینی و در خداباوری و روح توحیدی، معنا پیدا می‎کند و همه بی‎معنایی و پوچی زندگی در خود فراموشی، تفکر دنیوی، عدم درک جایگاه انسانی، دوری از اعتقاد به خدا و انسان‏محوری است که ارمغان تمدن غرب است.

معنای زندگی، یکی از مباحث مهم فلسفی است که از دیرباز تحت عنوان« هدف زندگی» مطرح بوده است. اینکه معنای زندگی چیست، و چرا ما آفریده شدیم، و اینکه چرا باید این همه رنج را در زندگی تحمل نماییم، از پرسش‎های اساسی و همیشگی انسان است. در این راستا، دیدگاه مفسر و فیلسوف معاصر، علامه طباطبایی که تأثیر افکارش بر اندیشمندان پسین، بر کسی پوشیده نیست، مورد بحث قرار می‎گیرد. نکته بدیع این است که از نگاه ایشان، زندگی در علم و آگاهی، پایبندی به اخلاق و رفتار انسانی، مسئولیت‏پذیری در پرتو تعالیم دینی و در خداباوری و روح توحیدی، معنا پیدا می‎کند و همه بی‎معنایی و پوچی زندگی در خود فراموشی، تفکر دنیوی، عدم درک جایگاه انسانی، دوری از اعتقاد به خدا و انسان‏محوری است که ارمغان تمدن غرب است.

خود فراموشی، پوچی و بی‏معنایی

معنا داری، به معنای فعالیت و حرکتی است که سلوک آن بر مبنای اهداف خاص باشد. پس می‎توان از باب«تُعرف الاشیا باضدادها» هدفداری را عین معناداربودن زندگی و سرگردانی را همان بی‏معنایی تعریف کرد. آیا در زندگی انسان، افعال و حرکات آفاقی و انفسی ، ارادی و غیر ارادی هدفمند انجام می‎گیرد یا اینکه به صورت نامعلوم و مبهم است؟ باید گفت که تمام این حرکت‏ها به سمت مقصدی خاص جهت‏دهی شده و نمی‏توان گفت که این حرکات و فعالیت‏ها، همانند کلاف سردرگمی است که غایت نامعینی را دنبال می‎کنند. به همین جهت توجیه و تحلیل منطقی نخواهد داشت. بی‏معنایی به معنای«اتفاق» و «صدفه» و«پوچی» از نگاه علامه معنا نداشته و حقیقتی بر آن مترتب نیست. حقیقت امر این است که در عالم هستی، بی‏معنایی به معنای بی‏هدفی و پوچی، معنا ندارد.

هدف خلقت

یکی از دغدغه‏های بشر، دستیابی به پاسخ به این پرسش است که انگیزه خدای سبحان از خلقت جهان چه بوده است. آیا ما در این زمینه تکلیفی داریم یا خیر؟ منشأ این پرسش، این است که انسان افعال و حرکات خود را هدفمند می‏بیند. اگر انسان یا هر موجود با شعوری فعل بی‏غرض انجام نمی‏دهند، پس در افعال الهی هم باید هدفی نهفته باشد. هدفداری یک قانون عام است که در سراسر اجزای عالم وجود دارد و هرگز نمی‏توان تصور کرد که حرکتی انجام گیرد و متوجه مقصدی نباشد.

علامه با طرح این سؤال، در مقام پاسخ چنین می‎فرماید:« اگر مقصود این است که هدف فعل خداوند چیست و متوجه چه غایت و نتیجه‏ای است، جوابش این است که هدف این جهان ناقص، جهان کامل و کامل‏تری است و اگر مراد این است که خداوند به واسطه آفرینش چه نقصی را از خود رفع می‏کند و چه کمالی یا نفعی را به خود جلب می‏کند، سؤالی است خطا و جوابش منفی است.

پاسخی که نسبت به غرض خلقت، با زبان دینی گفته می‏شود، این است که غرض خدای متعال از آفرینش جهان، رساندن نفعی است به دیگران نه به خود. غرض فعل در حقیقت کمال فعل و غرض فاعل کمال فاعل است و اگر فاعل تام و کامل باشد، در این صورت هم فاعل است و هم غایت و غرض و از این رو غرض خداوند از آفرینش جهان، ذات خودش است و بس.

بنیانگذاران علم جدید، مانند گالیله، گپلر و نیوتن انسان‏های متدینی بودند که در مورد هدفداری خداوند تردیدی نداشتند. اما اروپای پس از گالیله جهان را کاملاً بی‏هدف و بی‏معنا تلقی می‏کرد و از آموزه‏های دینی عقب نشست و تعالیم خرافی و خیالی جای آن را گرفت. تلقی بی‏هدف بودن نظام هستی به بی‏معنایی زندگی انسان منجر شد.

داستایوسکی و کر کگور نیز با این دسته هم داستان شده، با کنار زدن تفکر دینی و تسلط اندیشه‏های علوم تجربی، نوع نگاه به جهان تغییر یافت و جهان زنده و روشن به یک جهان مرده و تاریک مبدل شد. آنگاه عده‏ای به فکر افتادند که برای هدفداری زندگی چه باید کرد و در همین زمان بود که اسقف‎های کاتولیک آمریکا بیانیه دادند که آشفتگی و سرگردانی انسان در جهان مدرن، ناشی از فقدان ایمان و دست برداشتن از خدا و دین است.

علامه ضمن تأکید بر هدفداری نظام هستی و اطراد و عمومیت غرض و آرمان برای همه مخلوقات و حاکمیت قانون علت و معلول معتقد است که این موضوع از پیچیده‏ترین موضوعات و مبانی فلسفی است که برای افهام ما عسیر الهضم است. نیز می‏افزاید که بحث مزبور از بحث‏های دقیق فلسفی است که با اتکا به براهین یقینی و مقدمات منطقی و غیرقابل تردید تألیف شده است و در حقیقت منطبق به موضوع معاد است که اولیای دین از طریق وحی به دست آورده‎اند.

با توجه به مبانی اندیشه انسان مدرن می‏توان گفت که به جهت آشنایی او با علوم عقلی و وحیانی، نباید توقع داشت که در باب معناداری زندگی انسان اظهار نظر نماید. طبیعی است که یک جهان بی هدف و زندگی بی معنا را تصور و نیز پیشنهاد دین جدید برای جوامع بشری ارائه کند.

کد خبر 1790326

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha